Wednesday 5 February 2014

زندگی خصوصی ی حسین فاضلی





نگاهی به
زندگی خصوصی ی حسین فاضلی
نشر بوتیمار
...................
نوشته: سهراب رحیمی
...................
کمتر جوان شاعری دیده ام که به ادبیات کلاسیک فارسی مسلط باشد. و وقتی ناظر چنین اتفاق خجسته ای می شوم؛ به آینده ی شعر فارسی امیدوار می شوم. علتش هم این است در این سالهای اخیر؛ یک نوع ساده نویسی در شعر ما رواج پیداکرده که متاثر از ترجمه های ضعیف و ساده شده از شعرهای پیچیده ی غرب است. و این نوع ساده نویسی یک نوع ساده اندیشی را هم به همراه دارد که ضربه به پیکر شعر معاصر می زند. داستان شعر حسین فاضلی اما چیز دیگری ست. او خیلی حساب شده و دقیق پا به کارزار شعر گذاشته. حسین فاضلی ارزش کلمه را خوب می شناسد. وزن و آهنگ شعر فارسی را خوب می شناسد و به موقع هم از آن استفاده می کند. در عین حال که نگاهی به تاریخ دارد؛ از مسائل انسان امروز نیز غافل نیست. شعرش زمزمه ی شوری عاشقانه است و حامل نگاهی نو به اسطوره ها:
قد
قامت توست
وقتی هلاک از اعتبار معرفت تو در معنی می گریزد
من از اصالت تن تو با دست های گندم خواهم رفت
در سفره های سفر      با بذرهای گیج
تا ته منطق اطیر تن تو    خواهم رفت
تا عطار بفهمد که تنها نیست
و شاعران هر شب تاب نخواهند آورد
تا سی هزار سیمرغ از دست هایت شیر بنوشند
من تشنه ام با ققنوس
در آتش شوری که از دست پاهای تو برخواهم خواست
وقتی تو در مقابلم ایستادی با منحنی با رنگ هایی کرم
من تمام تاریخ اسطوره های هستی را یک جا ریختم دور
مومیایی با موهای تو رقصیدم
و زیباتر از همیشه من مردم
اسطوره ها؛ بخش های فراموش شده ی تاریخ هستند. می شود گفت بخش های شفاهی که از طریق عادات و خوابها و روایت ها و قصه های عامیانه و شبانه های مادربزرگ ها و سنن و آداب غیر مکتوب به ما به ارث رسیده. کار شاعر نقب زدن به عمق همین اسطوره هاست؛ یعنی بسنده نکردن به روایت های تاریخ. فرق شاعر با محقق و تاریخ نویس و روانپزشک و فیلسوف دراین است. شاعر به دنبال استفاده ی کاربردی  از این مفاهیم نیست. یعنی شاعر, نه می خواهد حکم بدهد, نه موعظه می کند؛ نه تسکین می دهد, نه نسخه می پیچد و نه آینده نگری می کند. روایت ها و پیشگویی های شاعر غیر مستقیم و شهودی اند با زبانی که به هیچ وجه ربطی با زبان روزمره و زبان نثر داستانی ندارد:
ای حجم
ای تمامی موجود – هوای حوصله – ای همه ی ای ها- ای – ها
ای همه ی ای ها
تو خزانه    تو مخزن    تو مخزن الاسرار
من چیستم که بگویم من نیستم که بگویم
ای جامی ای جام ای تربت جام های جانی جانا
هستی و نیستی را هم هست و نیستش را بر باد خواهیم داد آن دم
همه آن دم   همان دم
و از ازل را تا ابد – تا ابدالاباد
خرابات؛ خواهم رفت با دست و سر توی تنور دف
فال با خیام این بار
آخرین بار
تو خزانه تو مخزن تو مخزن الاسرار
من مصدر من فعل ماندن در ضمیرهای بی زمان- کولاژ؛ کج- بی زبان
ای جزیره ی اسرار آمیز میز با مرغ های نه پرنده نه مثل قناری

در مجموع می توانم بگویم شعر حسین فاضلی ؛ شعری ست که در خدمت شعر است؛ چرا که او به فرم توجه بسیار دارد و زبان را در خدمت چیزی جز خود زبان و دهان شاعر و حس لحظه به کار نمی گیرد. او خیلی خوب می تواند خودش را ربط بدهد به شاعران قبل از خودش و از طریق متون کلاسیک, رابطه اش را با جهان معاصر از طریق درک و شهود و دریافت کلمه بشناسد, چرا که او پی برده است به جادوی جاودانگی که همان حضور در حس لحظه است و وصل به چیزی بزرگتر, از طریق باختن خود در این لحظه و یافتن خود در لحظه ای که از این لحظه فراتر است. شعر حسین فاضلی همواره به افق هایی بزرگتر از منظره ی پیش رو نظر دارد. به همین خاطر است که:
این روزها ما تنها
در اتاق زندگی می کنیم
به سمت اتاق خواب هایمان که می رویم
اجسادی در تابوت تخت انتظارما را می کشند
یکدیگر را در آغوش جیغ می کشیم
و چشم های مان را در جا سیگاری خاموش می کنیم
بر که می گردیم
پاهای مان جرخ شده است
و خون در قاب پنجره
تصویری اکسپرسیونیستی از نوع صادق  و دیگر هنرمندان دهه های سی و چهل اروپا ؛ که البته بی شباهت به وضعیت جهان امروز نیست. و شاعر خود را میان این دوپارگی می بیند؛ جهانی درونی که آرامش می دهد و جهانی بیرونی که آرام و قرارش را می گیرد. و زیستن در چنین جهانی است که می شود جان جهان شاعر یا جهان جان شاعر.

تمام
سهراب رحیمی

دوم دسامبر  2013؛ مالمو؛ سوئد