Saturday 17 January 2015

در باره ی « نام تو آمدن است» از زبیده حسینی






در باره ی « نام تو آمدن است» از زبیده حسینی
نشر نصیرا، تهران 1393

سهراب رحیمی

شعرهای زبیده حسینی را که می خوانم بی مهابا شادمی شوم، نه از آن جهت که محتوای شعرش، شادی برانگیزباشد، بلکه از آن جهت که نحوه ی استفاده ی او از زبان، به رقص نزدیک است. رقصی، که نوعی شعر است. زبیده حسینی در شعرهایش توانسته شعر زبان را با رقص کلمات به نحوی استادانه به عرصه ی نمایش درآورد. عرفان کلمات بر تمامیت متون، تاثیری به سزاگذاشته و متن های شاعرانه ی او را به شکل یک سمفونی  می نوازد. نمی خواهم به تفسیر تک تک شعرهای او بپردازم چرا که از حوصله ی یک مقاله خارج است. اما نمونه هایی از شعر او را ارائه می دهم تا بیشتر متوجه منظورم شوید:

كسي كه ریشه های ميل را مي برد
ميل های بي قرار را درخت مي شود در من
ليلي دست نخورده ای كه تن مي دهد به تبر/ دیوار فرو مي ریزد
هم ردیف بادها و درخت ها
كج مي شود
اولين زمستان كوچه را
كه ثریا اگر با دیوارها دست داشت/ با شما چشم
خانه را
بر ساحلي كه پا مي دهد به دویدن ام آرام / ساخته بودم
طوفان هميشه علامت فراگيری بر ابعاد دریا نبود
تا بشکنم انگشت ها را

شاعر/ راوی ساده و روان می نویسد، اما ذهنیت ساده ای ندارد و هرچند که او گاهی از ترفندهای ساده نویسی استفاده کند، اما متن شعرهاش روبه سوی رستاخیز کلمات دارد:

من از نمي شود مي آیم
از شاید بشود
از دری كه به بسته ماندن اش معتاد است
آمدن های رفته را رصد مي كنم
روی خودم فرو مي ریزم
توی خودم خانه
آجر به آجر
در خودم
در مي بندم و
دریچه مي شوم

شعرهای زبیده حسینی شعرهایی هستند قایم به ذات، یعنی معناشان در خودشعرهاست، نه جایی بیرون آن. معنای عبارات و جملات، در بازی ی زبانی زمانی محرز می شود که شاعر، کلمه ها را درنوردیده است و خواننده را با گمگشتگی ی معنایی تنها گذاشته است. رسیدن در شعر او به معنای نرسیدن است. و یافت کلمه،آغاز عرفان جمله هاست. شعرهای زبیده حسینی را باید خواند



No comments: