Monday 10 December 2007

دارم به مدرسه می روم که به بهترین شاگردان سال جایزه بدهم. این سومین سال متوالی ست که این کار را می کنم. کار با بچه ها را دوست دارم . انشاهاشان را که می خوانم می بینم جهانشان خیلی بی شیله پیله است. آزروهای بزرگی ندارند. بیشتر پسرها دوست دارند خلبان شوند و بیشتر دخترها دوست دارند مهماندار هواپیما باشند. عجیب است این شوق سفر که در انسان هست. این که نخواهی یک جا بایستی. اما حالا گیرم که یک جا هم ایستادی.فکر می کنی اتفاقی می افتد؟ گاهی مواقع مکن است پس هم بروی. اما سفر بسیار همیشه هم تجربه نیست. گاهی سفرها درونی اند و آنوقت مسافت را با هیچ متری اندازه نمی توان گرفت. گاهی سفرها ی کوچک به اندازه ی سفرهای بزرگ پر از تجربه اند. اما هیچ وقت سفر چیز بدی نیست حتی اگر اجباری باشد مثل سفر به گور که به قول سهراب م انشا اله به خیربگذرد.

No comments: