Monday 2 December 2013

نگاهی به شعرهای آذر کتابی




نگاهی به : همه ی انگشت هایم اشاره اند
آذر کتابی
نشر چشمه، 1391
سهراب رحیمی
مهمترین ویژگی ی شعر آذر کتابی؛ طنز است. البته نه از آن نوع که ما مثلا در کار طنز نویسان می بینیم. بلکه طنزی که سرچشمه در نگاه تیزبین شاعر به جهان و کلمه ها دارد. نظریه پردازان معاصر می گویند انسان امروز و علی الخصوص هنرمند امروز باید بتواند نگاه طنزآلود به خود و جهان پیرامون خود داشته باشد. و این درست برعکس آن نگاه تراژیک مرسومی که ما در شعر کلاسیک داشته ایم. نگاه کنید از خاقانی تا اخوان ثالث؛ وجه مسلط شعر فارسی ؛ شعر عاشقانه بوده است و گله از روزگار نامناسب. انگار در این مملکت هیچوقت اوضاع برای شاعران؛ مناسب نبوده. و البته که این خصلت هنرمند است که هیچگاه راضی نباشد. اما نگاه خلاقانه به هنر و شعر؛ چیز دیگری ست. در نگاه خلاقانه؛ شاعر فراتر از تعاریف مرسوم روز به جهان؛ اشیا؛ پدیده ها و کلمات نگاه می کند. دغدغه ی هنرمند خلاق؛ ایجاد فرم است؛ چرا که آنچه تا به امروز گفته شده محتواست, و فرم تازه است که اعلام خلاقیت می کند. و تا شاعری به اهمیت فرم پی نبرد؛ حرفهایش می شود تکرار شاعران پیش از خودش؛ و این البته بدون توجه به کیفیت آثار خلق شده است که ممکن است خیلی هم زیبا باشند. منتها شاعر اگر نسبت به فرم بی توجه باشد؛ خیلی راحت می تواند بیفتد در ورطه ی تکرار و زوال و نزول کند به یک خطابه خوان بازاری. آذر کتابی اما در این دو کتابی که در این سه سال اخیر منتشر کرده نشان داده است از جمله ی شاعرانی ست که قدر کلمه را می دانند و نگاهشان به شعر؛ نگاهی عمیقتر از تیتر منتشره در روزنامه ها و گاهنامه ها و ماهنامه های منتشره ی معاصر است. او شاعری نامتعارف است و این نامتعارف بودن باعث می شود بازی ی معنایی ی گزاره های او افزایش بیابد و این افزایش بازی ی معنایی, خوانش ها و تفسیرهای بیشتر و بیشتری را به وجود می آورد. اگرچه هر متن بازیگوشی ؛ قاعدتا باید تا حدی متعارف نیز باشد تا بتواند آن بخش نامتعارفش را نشان دهد. اما نامتعارف بودن به تنهایی؛ منجر به نامعنایی و حتی بی معنایی می شود. اما چون واژه های استفاده شده در شعر شاعر؛ اغلب پرمعنا و پویا هستند؛ ساختار این پرمعنایی و پویایی؛ با توجه به ابهام و انعطاف پذیری ی موچود در متن بهتر جلوه می کند و در نتیجه؛ عمق معنا در شعرهای آذرکتابی؛ نشان از هوش شاعرانه ی او در خلق جهان مدرن دارد و مهارت او در تصویر تنهایی ی انسان در برابر ابزار.
مثلا دقت بکنید به طنز روزگار دراین عبارت:
می گویند:/ این طور که / تو مرده ای/ مردن کاری ندارد
یک نوع طنز تلخ هم در شعرهایش هست. مثلا آنجا که می گوید:
یقینا / حسرت نمی برند / آدم های کاملا مرده به / آدم هایی که / کمی زنده اند و ...
تعریف های زیادی از زخم شنیده ایم . مثلا زخم غربت, زخم حسرت؛ زخم تنهایی, زخم نادوستی ها و ....اما آذرکتابی تصویر دیگری از زخم می دهد:
زخمی که خودبخود / جوش می خورد یاد می گیرد / چگونه بایستد / روی حرف خودش.
طبیعی است که مستقل بار می آیند / زخم هایی که خودبخود / جوش می خورند و/ انتظار جوش بعدی را می کشند.
نگاه به اشیا را از نیما یادگرفته ایم و تشخص بخشیدن به اشیا را. آذرکتابی اما طنز و تشخص را با هم مخلوط می کند و ترکیب تازه ای را به ما معرفی می کند؛ رابطه ی درون اشیا و قضاوت نسبی + پارادوکس می شود منطقی که = طنر تلخ روزگار
پیمان کار خبره نمی پرسد / برای ساختمان سازی / سنگ پرطاقت بهتر است / یا برای برش / فولاد آبدیده
حتی نوع نگاه عاشقانه ی شاعر با دیگران شاعران متفاوت است؛ آنجا که با تعبیری نو حسش را توضیح می دهد:
در خانه شکل خانه می گیرم / در کلاس / شکل کلاس / وقتی به تو فکر می کنم / فقط / تن به هیچ ظرفی/ نمی دهم !
در پایان می خواهم با شعری مقاله را خاتمه دهم که به تعبیر من تعریف تازه ای از زندگی و مرگ می دهد؛ شعری که تصویر خوبی ست از مرگ و زندگی:
در روش مسالمت آمیز با زندگی / نه کبریت ها مهربان می مانند نه هیزم هایی که پشته پشته / نم پس می دهند/ بر زندگی مزمن/ مرگی مزمن / جاری ست.

سی ام نوامبر دوهزار و سیزده
مالمو سوئد

No comments: